danialdanial، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

دانیال زرنگ مامان بابا

دانیال در شب چهارشنبه سوری

عزیزم شب چهارشنبه سوری اومدیم بیرون و هر سال توی کوچمون خیلی شلوغه. اینجا اتیش روشن کردن و تو هم تعجب کردی و هم ذوق. بعدم با بابایی از روی اتیش پریدین و ... کلی بهمون خوش گذشت. کلی بابا وسایل ( البته بی صداش ) را خریده بود و برات روشن میکردیم . ... خوش گذشت. همه شاد و اتیش روشن و خاطره خوبی شد. ...
28 اسفند 1390

دنی شطرنج باز *****

ای قربونت برم پسرم. این روزها من در تدارک کارهای عید و خرید و ... تو با بابا دامون هم با هم حسابی خوش میگذرونین. اومدین پارک و داری صفحه شطرنج را بررسی میکنی. خوش باشی گلم.****** ...
28 اسفند 1390

خرید عید و .... خونه مامان بزرگ****(شنبه 20 اسفند)

ا عزیزم از روز شنبه رفتیم برای خریدهای تو و خودمون و ... خونه . عصری تو را بردیم پیش مامان بزرگ و من و بابا هم رفتیم خرید و ... کلی وسایل خریدیم. شام هم اومدیم خونه مامان بزرگ و تو هم با بهداد مشغول بازی بودین. اینم سفره غذا که مامانی چه کرده بود؟؟؟؟ چندین غذای خوشمزه و حسابی زحمت کشیده بود. خلاصه خیلی خوش گذشت و اومدند ما را رسوندند و رفتند. ...
28 اسفند 1390

خونه تکانی و ... پیشواز عید نوروز 91

سلام عزیز دلم - خوبی ؟؟؟ خوشی؟؟؟؟ امیدوارم که همیشه خنده روی لبای قشنگت باشه. پسرم این روزها سرمون شلوغه و مشغول خونه تکانی هستیم و کارهامون دیگه داره تموم میشه. الان پرده ها را بابا در اورده و انداختیم توی ماشین و .... در تدارک خریدها و ... عید 91. پسرم - من عاشق این شور و هیجان شب های نزدیک سال نو هستم. همه در حال تمیزی و خرید و .... خیلی جالب و دوست داشتنی است. انشالله که شب عیدی برای همه همراه با سلامتی و خوشی و برکت باشه. ما هم اگر خدا بخواهد کلی برنامه های مختلف + مسافرت داریم که به همگیمون خوش بگذره و عید خوبی داشته باشیم. و مهم تر اینکه به تو خوش بگذره و امیدوارم که از ما راضی باشی.  ( در ضمن...
19 اسفند 1390

ارایشگاه رفتن دانیال ********(سه شنبه 16 اسفند 90)

عزیزم موهات خیلی بلند شده بود و ما هم تصمیم گرفتیم که 2 هفته به عید مونده ببریمت سلمونی که تا عید موهات شکل بگیره. اولش طبق معمول ناراحت بودی و وقتی روی صندلی نشستی یک بغض کوچیکم کردی ولی صدات در نمی یومد و موهات را زدیم و به به مثل ماه شدی .(بوس) مبارکت باشه گلم - ارایشگاه دومادیت انشالله. اومدی خونه و حمامت کردیم و اول کارهای تو را انجام دادیم و خیالمون راحت شد . تا حالا برسیم من و بابا به کارهای خودمون. ...
19 اسفند 1390

دانیال , افتخار مااااااااااااا *****

پسرم من و بابایی بهت افتخار میکنیم. عزیزم روز دوشنبه صبح من و بابا تو را اول بردیم پارک و کلی توی زمین بازی کردی و بدو بدو و بعد بردیمت خونه اسباب بازی و من به مربیت خاله افسانه گفتم: که ما میریم خرید و تا 1ساعت دیگه میایم و رفتیم در صورتیکه اولین باری بود که به این طولانی مونده بودی و 1.5 بودی و بازی کردی و من و بابا هم رفتیم خرید و وقتی برگشتیم اومدم دیدم نشستی پیش بچه ها و مشغولی خلاصه کلی خوشحال شدیم و بهت افتخار میکنیم که مردی شدی برای خودت. خریدهات را انجام دادیم و مثل همیشه عالی و تک که حتما" به موقع عکس هاش را میگذارم. ( در ضمن عکسهای اتلیه من و بابا دامون هم اماده شده بود و گرفتیم عالی شده و 20.)**...
19 اسفند 1390

دانیال دوست داشتنی من- هورااااااااااااا

سلام عشق من - خوبی - خوشی؟؟؟؟؟؟ من که هر روز صبح با دیدنت اول خدا را شکر میکنم و بعدم انرژی میگیرم و میرم سراغ کارهام. پسرم صبح جمعه بابا رفت نون تازه گرفت و صبحانه خوردیم و بعدم با بابا دامون رفتین پارک و گردش منم خونه و به کارهام و دایی علیرضا اومد و تا ظهر پیش ما بود و شماهام اومدین و دور هم بودیم و کلی خوش گذشت.ناهار خوردیم و خوابیدیم و عصر هم خونه و .. با تو سرگرم بودیم.   اینم حکایت این چند روز که به خوبی و خوشی به پایان رسید. الان تو خوابیدی و منم برم به کارهام برسم. ((((( شب بخیر پسرم))))) ...
13 اسفند 1390