راه افتادن دانیال
بعد از تولد عید سال ٨٨ رسید که عید خوبی داشتیم و به دید و بازدید گذشت . آخره ٣١فروردین روز سه شنبه که بابا دامون شاگرد داشت .من و تو تنها بودیم زمان اذان مغرب بود که دیدم راه افتادی و تند تند شروع به راه رفتن کردی . من از ذوقم به بابا زنگ زدم و وقتی آمد خدا را شکر کردیم .( از همان زمان که راه افتادی تا به امروز که حدوده ٣ سال و نیمت شده بعضی از مواقع نوک پا را ه می ری . دوران سخت دندان دراوردنات و بی خوابی هات و اذیت کردنات را با صبوری پشت سر گذروندیم . ...
نویسنده :
مامان گیتا
16:56