danialdanial، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

دانیال زرنگ مامان بابا

لواسان :))))

عزیزم یک جمعه صبح سه تایی با ماشین رفتیم لواسان -چون صبح زود بود خلوت و زیبا و عالی بود این جاده قشنگ. کلی اونجا گشتیم و عکش گرفتیم و صبخانه خوردیم و تا طهر اومدیم خونه ...
5 آبان 1391

عروسی محسن برادر عمو مهدی (شهریور 91)

توی شهریور به عروسی محسن برادر عمو مهدی دعوت شدیم که به خصوص بابایی خیلی خوشحال بود چون بالاخره همه دوستاش جمع بودن و من و بابا و عمو بابک رفتیم و تو هم خونه مامان بزرگ با بهداد بودین. ما هم عصری آماده شدیم و زودتر رفتیم چون توی باغی توی کردان کرج بود که وای چه راه طولانی!! خلاصه 8 شب رسیدیم و ... به به عجب عروسی خوب و گرمی بود خیلی به ما خوش گذشت. کلی عکس گرفتیم و همه چیز عالی بود و اینم از سمت راست:عمو مهدی که برادر داماد بود و وسط بابا دامون و سمت چپ عمو امیر دوستای صمیمی بابایی هستن. (محسن جان و مرجان جون مبارک باشه- خوشبخت بشین)   ...
5 آبان 1391

اومدن مامان بزرگ و عمو فرزین و خاله مهسا و فربد جون

یک شب هم میزبان مامان ملک جون و عمو فرزین و خاله مهسا جون و فربد خوشگله بودیم. که امسال خیلی خونشون رفته بودیم و بهشون زحمت داده بودیم. که کلی دور هم گفتیم و خندیدیم و خوش گذشت و کادوهای قشنگی هم اورده بودن -دس تشون درد نکنه و ما هم به افتخارشون شام از بیرون سفارش دادیم و .... شب خوبی بود(دوستون داریم عزیزان)))) ...
5 آبان 1391

تراس خونمون (اتاق دنی):)))))

عشق من این خونه جدید ما یک تراس کوچیک و نقلی داره که یک جورایی اتاق تو هم هست حالا میگی چرا؟؟؟؟؟ چون زمانی که خونه هستیم و حوصلت سر میره میری توی تراس - البته با نظارت مامانی و بیرون نگاه مکنی و ماشینا و ... برات فرش هم انداختم خوراکی میخوری و ... برای خودت سرت گرمه.این عکس را گرفتم تا بزرگ بشی بهت نشون بدم که چقدر تو بلا بودی؟؟؟؟ ...
5 آبان 1391

دانیال و امیرعلی جون

اینجا به مناسبت به دنیا اومدن امیر علی جون پسر عمو مهدی و خاله بیتا اومدیم خونشون و اینم یک عکس دو نفره ای که هر کدوم در حال خودتون هستین و ... عجب دنیایی دارین شما بچه های عروسک!! ...
5 آبان 1391

مهمونی خاله بهنوش (قبولی در فوق لیسانس)****

عزیزم ما اینجا مهمونی خاله بهنوش دعوت شده بودیم.( بهنوش خواهر زن دایی بهناز منه)که تقریبا" همسنیم و هم زمان هم ازدواج کردیم ولی هنوز نی نی ندارن و بهنوش جون مشغول درس خواندن است. خلاصه فوق لیسانس قبول شده بود و به این مناسبت مهمونی گرفته بود و ما هم این گل را گرفتیم و رفتیم و واقعا"شب عالی بود. بهنوش جون بااز هم از اینجا بهت تبریک میگم و امیدوارم که توی تمام مراحل زندگیت موفق باشی. ...
5 آبان 1391

رستوران البیک - تابستان 91

دنی جونم یک شب توی اواخر شهریور تو را گذاشتیم پیش مامان بزرگ و من و بابایی با هم رفتیم به یاد ایام اول ازدواج به گشت  و گذار و خرید و ... شام هم رفتیم رستوران البیک که کلی تعریفش را شنیده بودیم. بسیار غذاش خوشمزه بود و به ما خیلی جای تو خالی خوش گذشت. عشقم دیگه گاهی لازمه که من و بابایی با هم باشیم هر چند که هر جا باشیم به یاد توییم عشقم. ...
5 آبان 1391