danialdanial، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

دانیال زرنگ مامان بابا

خونه جدید مبارک - هوراااااااااااا

ما اوایل تیر به خونه جدید اومدیم. وای پسرم از روزای اسباب کشی نگم که چقدر سخت و خسته کننده بود. منم هر روز کارهای تو رو میکردم و مشغول جمع کردن میشدم در کنارش پارک و کلاس و به تو رسیدن هم بود خلاصه روز اسباب کشی تو را بردیم خونه مامان بزرگ و من و بابا و بقیه تا 9 شب مشغول بودیم شب هم اومدیم خونه مامان بزرگ که دستش درد نکنه همه چیز را آماده کرده بود غذای عالی -چایی و خلاصه از فرداش اودیم خونه و چند هفته ای زمان برد تا تمام کارهای خونه تموم شد و الان خدا راشکر خیلی راضیم و همه چیز عالی. اینم اولین عکس از تو  حیاط خونه جدید.مبارکککککککککککککه ...
9 شهريور 1391

دانیال و بابا دامون در پارک- تابستان 91

بابا دامون و دانیال که میدونم خیلی همدیگر رو دوست دارین و عاشق همین و منم به وجود شما عزیزانم افتخار میکنم و خدا را شکر.میدونی پسرم گاهی به این فکر میکنم که ما سه تا خیلی خوشبختیم . شاید خیلی اون تفریحات ان چنانی یا مسافرت های خارج از کشور و یا .... نداشته باشین ولی مهم اینه که عاشق همیم منو بابا و بابا تمام تلاششو برای راحتی و خوشبختی من و تو میکنه و هر دوی ما برای تو فداکاری میکنیم که تو راحت تر زندگی کنی. نمیدونم !!!!! امیدوارم که ازما راضی باشی. ...
9 شهريور 1391

بازیهای دانیال جونم

پسر گلم برنامه روزانه تو را میخوام یک روزت را برات توضیح بدم. معمولا"صبح ها ساعت 6.5 تا 7 صبخ بلند میشی و اول شیرت را میخوری ومیری یکمی بازی بعد چایی بیسکوئیت و نون و پنیر و و مشغول لگو بازی و بازی با حیوونهای اسباب بازیت میشی تلویزیون کارتون میزارم و میوه و میبرمت خونه اسباب بازی 2-3 ساعت هستی و میام دنبالت و میایم ناهارت میخوری و بازی و تا ظهر که میخوابی تا عصر - هفته ای 2 بار هم صبحها معلم داری و مشغول هستی و ....خلاصه سرت حسابی گرمه عصر ها هم یا کلاسیم با پارک و گردش. دوست دارم و بوس.  و گاهی عصر اگر بابا زود بیاد با هم میرین مردونه گشت و گذار. و ....... اینم برنامه روزانه دانیال جونم. ...
9 شهريور 1391

بوستان مجیدیه

عزیزم یک پنجشنبه عصر سه تایی رفتیم گردش و پیاده روی و تو رو بردیم توی مجیدیه بوستان قشنگی که خیلی خوش منظره و با صفا بود و در واقع مکان جدیدی بود که تو هم خوشت اومد و بازی کردی و بعدم اومدیم خرید و شام گرفتیم و اومدیم خونه - اهان در ضمن بلالم برات گرفتیم و خوردی.   ...
9 شهريور 1391

قهرمان کوچولو

ای فدات بشم که این پارک دم خونه مامان بزرگه که هر وقت میریم خونه اش سر راه اول اینجا بازی میکنی و بعد بدو بدو میریم توی مسیر کلی با هم خوش میگذرونیم.   ...
9 شهريور 1391

خونه مامان بزرگ- (سالگرد ازدواج مامان و بابابزرگ ) مبارک

پسرم اینجا آماده شدیم و دوتایی بریم خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ و بابایی هم از سر کار بیاد چون سالگرد ازدواج مامان و بابا بزرگ بود.رفتیم گردش کنان و سر راه پارک و بعدم اونجا بودیم تا بابا اومد و عمو ها و بعدم خاله مهناز و ... خلاصه همگی دور هم جمع شدیم و مامان هم غذاهای خوشمزه و ماهی هم سفارشی برای من درست کرده بود. مامان بزرگ و بابابزرگ سالگرد ازدواجتون مبارک - امیدوارم که همیشه سلامت و خوش باشین ...
9 شهريور 1391

غذای سفارشی بابا دامون

یک روز جمعه بابایی هوس ماکارانی کرده بود و تو هم تازگیها میخوری. خلاصه منم از صبح مشغول درست کردن ماکارانی شدم با سالاد و نوشابه و مخلفات .... خیلی خوشمزه و خوشگل شده بود - جای همگی خالی. ...
9 شهريور 1391

دانیال در دنیای نور

اینجا مرکز خرید دنیای نور هست نزدیک خونمون که معمولا" هفته ای یک بار با هم مییایم. البته عزیزم تو اصلا" از این مراکز و این جور جاها بر عکس مامان خوشت نمیاد. ولی اینجا به خاطر این آب نماها و پله برقی و ...را دوست داری و با هم میریم و اینجا هم محو تماشای این ابنماها هستی و با تعجب نگاه میکنی!!!!!!!!! ...
9 شهريور 1391