خونه مامان بزرگ . 5 شنبه 15 دی 90.
عزیزم- امروز امادت کردیم و بردیم خونه مامانی و تا ظهر با عمو بهداد و مامانی بودی.
من و بابا هم رفتیم بیرون کار داشتیم و خرید و اومدیم خونه.
من موندم کارهام انجام بدم و بابا اومد دنبالت.
وای>>>> مامانی زحمت کشیده بود و برای ناهار ما ابگوشت درست کرده بود و فرستاده بود.
با نان سنگک و سبزی خوردن و ... کلی خوشحال شدم. ( اخه عاشق ابگوشتم.)
(((مامان جون - دستت درد نکنه , که همیشه به فکر ما هستی.)))
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی