یک عصر مردونه . دنی و بابا دامون. یکشنبه 24 مهر 90.
عسلم دوست دارم.
امروز از عصری با بابا خونه بودی .
چون مامان رفته بود بیرون و کار داشت .تو هم برای خودت اسباب بازی هات ریخته بودی
و مشغول بودی, اومدم بابا شام هم درست کرده بود و حسابی زحمت کشیده بود.
( خیلی دوستون دارم , عزیزانم.)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی