مهمونی عمو بابک
عزیزم عصر جمعه عمو بابک مهمونی گرفته بود و من و بابایی هم دعوت بودیم .
تو هم قرار بود که مامان بزرگ و ... بیان دنبالت با بهداد برین پارک و .. بعدم خونه خاله مهناز.
ما اماده شدیم و اومدن ما را رسوندند و شماها رفتین.
عمو بابک همه کارها را انجام داده بود به همراه مامانی و من رفتم نشستم و موقع شام با بابایی و عمو کمک کردیم و یک شب به یاد موندنی شد. خیلی به ما خوش گذشت و .... غذاهای شمالی و ....
((( مرسی بابک جون شب خوبی بود - ممنونیم)))
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی