مهمونی خاله سحر. 16 دی 90.
مامان جون جمعه شب ما خونه خاله سحر - دوست من دعوت بودیم.
و پسرم چون انجا بچه نیست و میدونیم که هم خودت و هم ما خسته میشیم تو را بردیم
خونه مامان بزرگ و اماده شدیم و رفتیم مهمونی.( عزیز دلم گاهی لازمه که من و بابا با هم بیرون
یا مهمونی تنها بریم ) و خلاصه میتونم بگم که یک شب فراموش نشدنی بود.
کلی گفتیم و خندیدیم و عکس گرفتیم و .... بسیار خوش گذشت.
اینم میز شام که هنوز کامل نشده بود ولی من تا یادم بود یک عکس گرفتم.
( مرسی سحر جون- شب به یاد موندی بود.)*****
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی