شب یلدا . 30 اذر 90.
عزیزم -شب یلدات مبارک .
پسرم عصری امادت کردم و با بابا کلاس رفتین و بعدم رفتین خونه مامان بزرگ.
منم از این ور کارهام کردم و شب اومدم و همگی دور هم شام خوردیم
و قرار بود که برای مراسم شب یلدا خونه خاله سیما ( خاله بابا دامون) جمع شویم.
و چه ترافیکی و چه شور و هیجانی.!!!!!!
خلاصه رسیدیم و همه بودند و شلوغ و ... گفتیم و خندیدیم و فال حافظ .
و میوه - اجیل و انار و ... خلاصه خیلی خوش گذشت.
پسرم تو یک سرما خورده ای و یک کم زودتر بلند شدیم و اومدیم خونه .
شب یلدای خوبی بود و خوش گذشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی