خونه مامان بزرگ و بازی با بابایی.19 مهر 90
عزیزم سلام. عاشقتم.
امروز تا ظهر با هم خونه بودیم. صبح مامان نازی اومد پیش ما و تو رو ببینه .
بعدم مشغول بازی و حمام و اماده شدیم و رفتیم خونه مامانی.
تا عصری اونجا بودی و بازی و منم جایی کار داشتم و رفتم و اومدم خونه به تمیزی و جمع اوری و ...
عصر بابا اومد دنبالت و خواب بودی و منتظر شده تا بیدار شدی و اومدین خونه.
مامان برامون شام هم داده بود, (ماکارانی) که خیلی خوشمزه شده بود و جای همگی خالی.
بابا فوتبال دید که بازی ایران_ بحرین که ٠-٦ ایران برد و کلی ذوق کردیم.
تو هم بازی و سرگرم بودی و بعدم با بابا لگو سازی و ...
(افرین به گل پسرم که برای خودت مردی شدی.)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی