گردش با بابا و مامان و ماشین سواری. 29 شهریور 90××××
سلام عزیزم , خیلی دوست دارم.
امروز صبح که بلند شدی صبحانت خوردی و رفتی بازی و منم سرگرم کارهام شدم.
ناهار برات خورشت کرفس درست کردم , چون خیلی دوس داری.
ظهر هم خوابیدی و تا عصری بهت قول دادم که بابا بیاد می ریم گردش و ....
عصری دوتایی قدم زدیم تا سر کوچه تا بابایی اومدو با ماشین رفتیم گردش
تا شب گشتیم و ابمیوه خوردیم و خرید و ٨ شب اومدیم خونه.
پدر و پسر با هم مشغول بازی شدین و منم رفتم سراغ اماده کردن شام.
(((شب خیلی خوبی بود و خوش گذشت.)))
(خوابای خوب ببینی پسرم, دعای مامان و بابا همیشه بدرقه راحت.)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی